تضمین شیخ یهایی از شعر خیالی بخارایی
تا كی به تمنای وصال تو یگانه
اشكم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سرا آید شب هجران تو ، یا نه ؟
« ای تیر غمت را دل عشاق ، نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه »
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رُخت راكع و ساجد
در میكده رهبانم و در صومعه عابد
« گه معتكف دیرم و گه ساكن مسجد
یعنی كه تو را میطلبم خانه به خانه »
روزی كه برفتند حریفان پی هر كار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار
من یار طلب كردم و او جلوهگه یار
« حاجی به ره كعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه »
هر در كه زنم ، صاحب آن خانه تویی ، تو
هرجا كه روم ، پرتو كاشانه تویی ، تو
در میكده و دیر كه جانانه تویی ، تو
« مقصود من از كعبه و بتخانه تویی ، تو
مقصود تویی ، كعبه و بتخانه بهانه »
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار ، عیان دید
عارف ، صفت روی تو در پیر و جوان دید
« یعنی همه جا عكس رُخ یار توان دید
دیوانه منم من ، كه روم خانه به خانه »
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه بشكفته این باغ كه بوید
« هركس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه »
بیچاره بهایی كه دلش زار غم توست
هرچند كه عاصی است ، ز خیل خِدّم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
« تقصیرِ خیالی به امید كرم توست
یعنی كه گنه را به از این نیست بهانه »
برسر این شعر غوغاست عده ای از نظامی گنجوی وعده ای از ابن یمین و.......
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
نظرات شما عزیزان: